انگلیسیها که در آن دوره در اوج قلدری و قدرت نمایی بودند و نام پرطمطراق امپراطوری را به یدک میکشیدند چهار بار به کشورمان لشکر کشیدند، اما هر بار با رشادت غیورمردان بوشهری ناکام شدند.
رئیسعلی دلواری، سردار شجاع ایرانی یکی از اسوههای مبارزه با استبداد داخلی و استعمار بیگانه بود که تا پای جان برای آزادی مردم و استقلال وطن جنگید و با جانفشانی صدها نفر از مجاهدان تحت فرمانش، بارها طعم تلخ شکست را به متجاوزان انگلیسی چشاند و بریتانیای کبیر را تحقیر کرد.
انگلیسیها که برای پیشبرد اهداف استعماری خود در ایران با اراده پولادین رئیسعلی و یارانش مواجه شده بودند بارها سعی کردند او را تطمیع کنند، اما موفق نشدند.
به این علت به رویه خائنانه همیشگی با اجیر کردن یکی از عناصر نفوذی، آن سردار دلیر را از پشت سر هدف قرار دادند و به شهادت رساندند.
باور عمیق دینی، تاسی به قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام، روحیه حماسی و میهن پرستی از ویژگیهای بارز شهید دلواری است که سبب شد با گذشت ۱۰۵ سال از شهادتش همچنان نام و مرام بلندآوازه اش در یادها ماندگار بماند.
سالروز شهادت این قهرمان ملی که ۹ سال قبل در تقویم رسمی کشور به نام روز ملی مبارزه با استعمار نامگذاری شده است، محملی برای گفتگوی صریح ما با آقای عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران شد تا به نقد نگاه و عملکرد انگلیس در مناسباتش با کشورمان بپردازیم:
سوال: شهید دلواری به عنوان قهرمان مبارزه با استعمار برای مردم به ویژه نسل جدید، شناخته شده نیست. این نماد مبارزه با انگلیس چه نقشی در جنبش استقلال طلبی ملت ایران داشت؟
شهید رئیسعلی دلواری، نمادی مردمی است به این معنی که او البته با فتاوای علما و ارتباط با مراجع وقت، نیرویی را فراهم کرد تا در برابر اشغال نظامی در جنوب کشور بایستد و ایستادگی او با حمایت مردمی سبب شکست فاحش نیروهای اشغالگر انگلیس شد.
ضربات مردمی به انگلیسیها به حدی بود که آنان برخورد زبونانهای با شهید دلواری کردند و او را از پشت هدف قرار دادند به نحوی که مزدوری اجیر شده او را ناجوانمردانه به شهادت رساند.
سوال: شیوه استعمارگری انگلیس در ایران چگونه بود؟
انگلیسیها برای استعمار ایران، ابتدا مشت آهنین به کار گرفتند بعد برای استمرار حضورشان به نیروهایی متوسل شدند که منافعشان را تأمین کنند، زیرا بنا بر ارزیابی انگلیسی ها، ایرانیان با بسیاری از ملتها تفاوت دارند.
در مبارزات شهید دلواری، نیروهای مردمی در برابر بیگانگان، غیرت بسیار نشان دادند به همین علت، انگلیسیها به این نتیجه رسیدند که ملت ایران قطعاً سلطه مستقیم بیگانگان را نمیپذیرد پس به روش استعمار غیرمستقیم متوسل شدند و با روی کار آوردن جریانهای وابسته در ایران، اهداف شان را پی گرفتند.
انگلیسیها گرچه توانستند به تدریج زمینه تغییر را در ایران فراهم کنند، اما نتوانستند مقاومت ملی را بکشنند. آنان قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضاخانی، شیوههای مختلفی را به کار گرفتند و عناصر مختلفی را با پرداخت رشوه و ایجاد شبکه پنهاد فراماسونری به خدمت درآوردند تا از طریق آنان، اهداف شان را پیگیری کنند، اما به نتیجه دلخواه نرسیدند.
البته به طور مقطعی توانستند برخی اقدامات شان را پیش ببرند مثلاً قرارداد ۱۹۱۹ را با دادن رشوه به سه مقام عالی رتبه تصویب کردند، اما ملت با آن قرارداد که ایران را تحت الحمایه بیگانگان میکرد، مخالفت و آن را ملغی کردند.
انگلیسیها با تلاش بسیار توانستند قراردادهای دیگری مانند رویتر را تصویب کنند، اما با مقاومت ملت ملغی شد.
همین مقاومت ملی بود که انگلیسیها را به این جمع بندی رساند که باید با مشت آهنین با ملت ایران برخورد کند و با ترتیب دادن کودتایی که مقدمات فراوانی داشت، آن چنان مناطق مختلف کشور را دچار ناامنی، به هم ریختگی، بی نظمی و آشوب کردند که جامعه در برابر کودتا، مقاومت چندانی نکرد.
البته قبل از آن، برای این که جای پایی به دست آورند در تضعیف نفوس ملت ایران از نظر کمی و کیفی تلاش بسیار کردند و طبعاً ملتی که به هیچ عنوان سلطه را نمیپذیرفت، زمینهای فراهم کردند که ناگزیر سلطه را از طریق کودتای ۱۲۹۹ پذیرفت.
البته نیروهای نظامی خودشان را از ایران خارج کردند و اهدافی را که در قراردادهای ۱۹۱۹ و رویتر ملغی شده بود به طور غیرمستقیم از طریق رضاخان به عنوان عنصری قلدر و دست نشانده محقق کردند.
سوال: نقش انگلیس در بسیاری وقایع سیاه مانند حاکم کردن خاندان منحوس پهلوی، کودتای ۲۸ مرداد و جدایی بحرین در تاریخ آمده، اما چرا ردپای آنان در فاجعه قتل عام حدود ۹ میلیونی ملت ایران در قحطی تصنعی سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ پنهان مانده است؟
بسیاری از این نوع وقایع مکتوم مانده است، چون عمدتاً شبکه فراماسونری که بر عرصه فرهنگ مسلط بود تلاش چشمگیری کرد که این وقایع در تاریخ ایران سرپوشیده بماند.
انگلیسیها یک بار در جنگ جهانی اول و بار دیگر در جنگ جهانی دوم کشورمان را اشغال و در آن دوره، جنایات بسیاری کردند، اما اطلاعات ما در این باره بسیار کم است، چون بسیاری از عناصر روشن فکر که باید مینوشتند قبلاً به طور غیر مستقیم در تشکیلاتی مانند فراماسونری سازمان یافته بودند و، چون خط و ربط را از آن طریق دریافت میکردند نه فقط در این وادی گام برنمی داشتند بلکه اساسا توقع فعالیت آنان در این عرصه، دور از انتظار بود به ویژه توقع از حقوق بگیران انگلیس که به طور مستمر و ماهانه مواجب شان را دریافت میکردند.
خوانندگان اهل مطالعه را دعوت میکنم که کتاب فراموش خانه را بخوانند که انگلیسی ها، خانوادههای مختلف با نفوذ در عرصههای مختلف فرهنگی سیاسی و اجتماعی را به خدمت میگرفتند. ما چقدر از این موضوع اطلاعات داریم؟
انگلیسیها برغم اینکه ایران هیچ تمایلی نداشت که در جنگ جهانی اول وارد شود، وارد کشورمان شدند و جنایات بسیار کردند؛ ما چقدر از این جنایات اطلاع داریم؟ بسیار بسیار کم.
در دوران حضور اشغالگران در کشورمان کارهای مختلفی انجام میشد و فقط این طور نبود که غلات را از ایران خارج یا قحطی کاذب ایجاد کردند، بلکه جنایات مختلفی کردند و اقدامات شان دامنه گستردهای داشت.
آیا سراغ دارید که آثاری منتشر شده باشد که ملت ایران را از جنایات اشغالگران در آن دوره آگاه کند؟
اکنون جریان روشن فکری غرب زده کشور چقدر علیه تسخیر سفارت آمریکا در سال ۵۸ مطلب مینویسد و با این ادله که سفارت آمریکا در ایران خاک آن کشور است و نباید اشغال میشد؛ آن را اقدامی نادرست میداند درحالی که کل خاک کشورمان چند بار در تاریخ از جانب آمریکاییها و انگلیسیها اشغال شده که خلاف قانون بود، اما همین جریان یک کلمه درباره این رویداد صحبت نمیکند یا حتی یک کتاب ننوشته است.
این درحالی است که تسخیر سفارت آمریکا در سال ۵۸، حرکتی دانشجویی - مردمی بود که در کل کشورها با این توضیح به رسمیت شناخته میشود که دانشجویان بتوانند اعتراض شان را در قالب اشغال یک جایی ابراز کنند.
در حالیکه مخالفان درباره تسخیر سفارت آمریکا در تهران مطلب مینویسند، اما درباره اشغال خاک کشورمان از جانب آمریکا و انگلیس مطلبی نوشته نمیشود؛ چرا؟ چون اکنون قطعا جریان فرهنگی قویای در خدمت بیگانه است و تلاش میکند که جنایات بیگانگان را تا حد ممکن پاک کند و جایی که نمیتواند به گونهای تدوین کند که ملت ایران مقصر جلوه داده شود.
این را به وضوح میبینید که دشمن با محاسبه؛ از طریق سخت افزاری و نرم افزاری وارد ایران شده است و میخواهد به ملتی که به او تودهنی زده است، آسیب بزند.
انگلیسی ها، قرارداد رژی را امضا کردند، اما ملت ایران به آنان تو دهنی زدند، چرا؟ چون احساس نوعی غرور داشتند، احساس میکردند که دارای سابقه فرهنگی اند و حاضر نیستند کشور دیگری را بپذیرند و تحت کنترل آنان باشند.
انگلیسیها میخواستند این ملت را درهم بشکنند و تحقیر کنند به همین علت، پس از اشغال کشورمان، آذوقهها را از بین بردند یا خارج کردند تا ملت ایران از نظر کمی و کیفی درهم بریزد و زمینه پذیرش بیگانه را داشته باشد؛ البته نقش عوامل داخلی بیگانه هم بسیار پررنگ بود.
در زمینه به شهادت رساندن رئیسعلی دلواری به عنوان نماد مقاومت ملی، عوامل داخلی به کمک بیگانه آمد و چنین شخصیت برجستهای را به شهادت رساند. این مهم است که ما هم شبکه داخلی بیگانه را مطالعه کنیم، هم خود بیگانه را که چقدر قساوت داشتند و چقدر برنامه ریزی کردند که بتوانند ملت ایران را درهم بریزند و زمینه پذیرش سلطه را فراهم کنند.
سوال: چندی قبل سفیر کشورمان در لندن با انتقاد از نقش انگلیس در کودتای ۲۸ مرداد، تصریح کرد: دولت انگلیس حتی یک عذرخواهی ساده هم از ملت ایران نکرده است. این درحالی است که پیرو عذرخواهی مادلین آلبرایت از نقش آمریکا در آن کودتا، هیچ تغییری در سیاستهای آمریکا علیه کشورمان ایجاد نشد.
البته مطالبی که برخی رسانهها درباره عذرخواهی خانم آلبرایت ادعا کردند خلاف بود؛ رسانههایی که در خدمت بیگانه اند وانمود کردند که گویا خانم آلبرایت عذرخواهی کرده است درحالی که با مراجعه به سخنرانی او مشخص میشود که روزنامههای غرب گرا در کشور چقدر خلاف واقع گفتند.
خانم آلبرایت با اذعان به نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد گفت «میفهمیم که ملت ایران از نقش ما در آن کودتا ناراحت است، اما باید بفهمند که ما راه دیگری نداشتیم» کجای این عذرخواهی است؟
بحث عذرخواهی بسیار مهم است، اما سلطه گران اصلا بنای عذرخواهی از هیچ یک از جنایات شان را ندارند، زیرا عذرخواهی این معنی را خواهد داشت که با کشورهای تحت سلطه و کودتا، حقوق برابر دارد، اما اصلا پایه سلطه بر به رسمیت شناختن حقوق دیگران نیست، بلکه بر پایه نژادپرستی است، خود را نژاد برتر میدانند، اگر قرار باشد نژاد برتر از نژاد پستتر عذرخواهی کند که دیگر برتر نیست.
اساس سلطه بر این است که به ملتها بقبولانند که نژاد برترند. چرا نمادهای نژادپرستی را در آمریکا از بین نمیبرند؟ زیرا این گونه میپذیرند که سیاه و سفید و شرقی با غربی برابر است، پس این نمادها را از بین نمیبرند که بگویند نژادهای دیگر همچنان پستند و نماد چهرههای شاخص برده داری همچنان قابل احترام اند.
به همین علت همچنان به شدت در برابر برداشته شدن نمادهای نژاد پرستی مقاومت میکنند، زیرا نمیخواهند بپذیرند مشاهیر نژادپرستی که چند هزار سیاه پوست را کشتند کار نادرستی کردند، زیرا پذیرش این واقعیت یعنی التزام به حقوق برابر برای طرف مقابل و حال آن که نمیخواهند برای نژادهای دیگر حقوق برابر قائل شوند و معتقدند که نژاد پستتر باید قربانی نژاد برتر شود، چنان که صهیونیستها معتقدند که دیگر ملتها باید در مسیر رشد آنان قربانی شوند.
نژادپرستان کنونی آمریکایی اصلا ناراحت نیستند که میلیونها سیاه پوست را کشتند، آیا از سرخ پوستان عذرخواهی کردند؟ اگر عذرخواهی کنند یعنی میخواهند فصل نوینی بگشایند و حقوق برابر برای آنان قائل شوند درحالی که چنین نمیکنند. آمریکاییها بارها مراسم عروسی را در افغانستان هدف قرار دادند آیا عذرخواهی کردند؟
آنان میخواهند بر ملتها سلطه داشته باشند و خود را برای کشتن دیگر ملتها محق میدانند، چنان که چرچیل در پاسخ به این اعتراض که چرا انگلیسیها ایران را اشغال کردند گفته است «ما حق داریم خلاف قانون عمل کنیم و قانون را بشکنیم تا آن چه صلاح میدانیم پیش بیریم» این اصلا اساس سلطه است، اگر قرار بر عذرخواهی سلطه گر باشد باید سلطه گری را رها کند.
آمریکاییها بابت اشغال کشورمان در جنگ جهانی اول و دوم از ما عذرخواهی نکردند.
جریان غرب گرا در کشورمان در حالی ملت ایران را بابت تسخیر سفارت سابق آمریکا در تهران مورد شماتت قرار میدهد که با ورود دانشجویان به آن مکان مشخص شد که آن جا سفارت نبود بلکه کانون هماهنگی برای کودتا بود و برغم کشف اسناد جاسوسی از سفارت آن کشور غرب گراها نمیگویند چرا آمریکاییها پس از انقلاب در سال ۵۸ درصدد کودتا و سلطه گری مجدد بودند و آن را محکوم نمیکنند، اما مدام اقدام دانشجویان را محکوم میکنند؛ بنابراین سلطه ایجاد نمیشود الا این که ابتدا ملتها را تحقیر کنند.
از مقطعی تاریخی، سلطه گری انگلیس زیر سلطه گری آمریکا تعریف شد در کودتای ۲۸ مرداد، انگلیسیها شاخه و شانه میکشیدند که همچنان باید سروری داشته و آمریکاییها در ایران باید ذیل آنان باشند.
در دهه ۳۰ همواره میان آمریکاییها و انگلیسیها در ایران در عرصههای سیاسی و فرهنگی، تنش وجود داشت مثلا در عرصه سیاسی، انگلیسیها شریف امامی را روی کار آوردند، اما آمریکاییها دولتش را با بن بست جدی مواجه کردند موضوعی که در خاطرات شریف امامی رسما اعلام شده است.
متقابلا؛ وقتی آمریکاییها دولتی را سرکار میآوردند، انگلیسیها کارشکنی میکردند تا سرانجام در ابتدای دهه ۴۰، انگلیسیها سروری آمریکا را پذیرفتند.
در آن دوره، این دو قدرت استعمارگر در ایران، دعوای فرهنگی هم داشتند چنان که آمریکاییها با انتشار کتاب فراموش خانه، عناصر وابسته به انگلیس را رسوا کردند و انگلیسیها نیز از طریق دکتر بهار، میراث خواران استعمار را معرفی کردند.
این روال، پس از انقلاب نیز به وضوح پیگیری شد، یعنی انگلیسیها ذیل سیاستهای آمریکا حرکت کردند، البته این فقط منحصر به ایران هم نبود و شامل اروپا نیز میشود چنان که لندن، سیاستهای واشنگتن را در اتحادیه اروپا پیگیری میکند.
سیاست آمریکا در این اتحادیه این است که نمیخواهد اروپایی قوی در برابرش باشد و انگلیس در همین چارچوب با خروج از این اتحادیه؛ نخواست به گونهای حرکت کند که اروپای مستقل شکل بگیرد؛ بنابراین اگر ما به انگلیس به عنوان کشوری مستقل نگاه نمیکنیم به این علت است که سیاستهای آمریکا را پی میگیرد، یعنی منافعش را در این میبیند که اطلاعاتش را از طریق شبکهای که در ایران ایجاد کرده است در خدمت آمریکا قرار دهد.
وقتی دانشجویان در سال ۵۸، سفارت آمریکا را در تهران تسخیر کردند انگلیسیها نیز در اردیبهشت ۵۹ با اشغال سفارت ما در لندن از جانب ایادی شان چند دیپلمات ما را به شهادت رساندند و سفارتخانه را کاملا به آتش کشیدند و تخریب کردند.
هدف انگلیسیها از این اقدام این بود که به کمک آمریکا بشتابند و بحران تسخیر سفارت آن کشور در تهران را به نفع واشنگتن تغییر دهند.
انگلیس از دهه ۴۰ به این سو، مزیت هایش را در اختیار آمریکا قرار داد و از قبل این سرویس دهی، خودش را تغذیه کرد.
یال و کوپال انگلیسیها ریخته و در همه زمینهها به حد دلال آمریکا تنازل یافته است؛ یک دلال فی نفسه تهدید تلقی نمیشود او در کنار آمریکا که قرار میگیرد میتواند تهدید باشد.
ما در دشمن شناسی باید دقت کنیم که انگلیسیها زمانی دشمن اصلی ما بودند یعنی زمانی که آمریکاییها میخواستند سر سفره نفت ایران بیایند و انگلیسیها دستشان را داغ کردند.
در دوران رضاخان، آمریکاییها سه بار خیز برداشتند تا قراردادی نفتی، آن هم نه در حوزه جنوب که در قلمرو انگلیسیها بود بلکه در نفت شمال به دست آوردند، اما موفق نشدند و انگلیسیها آنان را تأدیب کردند و مدتی رابطه شان با رضاخان قطع شد.
آمریکاییها ایمبری را فرستادند که قرارداد نفتی ببندد، اما رضاخان او را کشت و جنازه اش را به آمریکا فرستاد تا اصلاً خیال باطل نداشته باشند.
آنان بار دیگر از طریق علی اکبر داور برای این کار اقدام کردند که رضاخان او را نیز کشت تا خیال این کار را از سرشان خارج کنند.
بار دیگر قراردادی با شرکت دیگری امضا شد که رضاخان آن را نیز از بین برد؛ در آن زمان، انگلیس قدرت برتر و دشمن اصلی ما بود، اما بعدها آن چنان به زبونی افتاد که امپراطوری اش سقوط کرد و اکنون جزیره بدبختی در اروپاست که شان آن در حد سگی است که برای آمریکا دُم میچرخاند. این را دیگر نمیتوانیم دشمن اصلی بدانیم.
رضاخان، قلدرمآبانه منافع انگلیسیها را تا آخرین لحظه حضورش در ایران حفظ کرد و داستان سراییهایی که درباره گرایش او به آلمانها میکنند در حالی است که برغم تاثیر نفت در تعیین سرنوشت جنگ جهانی، حتی یک نظره نفت ایران را به آلمانها نداد. آیا حتی یک قرارداد میتوانید در تاریخ پیدا کنید که با آلمانها بسته شده باشد؟ خیر؛ نه فقط با آلمانها بلکه حتی با آمریکاییها که قدرت همراه انگلیسیها بودند اجازه چنین کاری نداند و عامل این قضیه رضا خان بود.
در آن دوره که انگلیسیها قدرت مطلق بودند، دشمن اصلی ما محسوب میشدند حتی بحرین را انگلیسیها از ما گرفتند و به زور از کشورمان تجزیه و بعدها در قبال دریافت پول و امتیاز؛ به آمریکاییها واگذار کردند به نحوی که امروز بزرگترین پایگاه واشنگتن در بحرین قرار دارد.
با این حال باز هم لندن در قبال ما موضع خصمانه دارد باید تلاش کنیم که از طریق ابزارهای لازم این خصومتها را به حداقل ممکن برسانیم.
سوال: آیا شبکه نفوذی انگلیس در ایران همچنان فعال است؟
اینکه میگوییم انگلیسیها دیگر قدرت برتر نیستند به این معنی نیست که در ایران شبکه یا نیرو ندارند، علت مقاومت در برابر نظرات بسیار تقویت کننده جامعه اسلامی از جانب امام خمینی (ره) از طریق برخی افراد ذی نفوذ این بود که آنان وابسته به انگلیس بودند.
انگلیس طرح ایجاد اختلاف میان فرق اسلامی را برای تسلط بر کشورهای اسلامی دنبال میکرد.
امام (ره) از قبل از انقلاب مروج این تفکر بود که فرق اسلامی باید اختلافات را کنار گذارند و در کنار هم علیه کسانی که میخواهند ریشه اسلام را بزنند متحد شوند.
اینکه قبل از انقلاب برخی، امام (ره) را تکذیب کردند که چرا ما را با اهل سنت به وحدت فرا میخواند به این علت بود که منافع بیگانه حکم میکرد که جهان اسلام به وحدت نرسد، زیرا در این صورت آمریکا هیچ کاری در منطقه نمیتوانست بکند.
در آن دوره، عدهای شهیدان بهشتی و مطهری را به این علت تکذیب کردند که این عزیزان با شناخت صحنه، دشمن شناسی را تقویت و آمریکا، صهیونیسم و انگلیس را به عنوان دشمن اصلی معرفی میکردند.
آمریکا به عنوان دشمن اصلی، قدرت رسانهای بسیار قوی دارد و برخی رسانههای ما نیز در این راستا حرکت میکنند یعنی قدرت رسانهای که در لندن «من و تو» را ایجاد میکند مطالباتش در برخی رسانههای داخلی هم پیگیری میشود.
وقتی قدرت دشمن را میبینیم باید تلاش کنید که همه توانمندی خود را به صحنه بیاوریم و همه کسانی که قرآن کریم کتابشان و حضرت محمد پیامبرشان است باید همگان را به وحدت دعوت کنند تا بتوانیم دشمن غدار را که مثل اختاپوس بر منابع مسلمانان چنبره زده است شکست دهیم.
چرا عدهای با این امر عقلایی مخالفت میکنند؟ جز خیانت به منافع بیگانه است؟ متاسفانه هستند، بنابراین باید ابزارهای دشمن را در جاهایی مختلف بشناسیم و کارآمدی ابزارهای دشمن را به حداقل برسانیم و یکی از راههای اصلی این است که دشمن شناسی را در جامعه تقویت کنیم.