جزئیات نقشه فرار
بنیصدر و مسعود رجوی چند روز پس از برگزاری دومین انتخابات ریاست جمهوری ایران و پیروزی محمدعلی رجایی، با یک فروند بوئینگ ۷۰۷ که سرهنگ بهزاد معزی، خلبان مورد اعتماد خاندان پهلوی که شاهِ پدر را در شهریور ۱۳۲۰ به آسوان مصر برد، به پاریس فرار کردند.
در همان دوران برخی افراد صحبت از فرار بنیصدر با لباس زنانه را مطرح کردند، اما رییسجمهور معزول با دلایلی این فرضیه را رد کرد.
او بعدها در خاطراتش نوشت: «یک، ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد.
دو، ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتند، خیلی جلب توجه میکرد. حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه میداشت جلب توجه میکرد و کسی که دم درب ایستاده بود حساس میشد بفهمد او کیست.
سه، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود. یعنی با لباس نظامی هم میخواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمیدادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود.
چهار، ساعت ۱۰ شب آن هواپیما پرواز کرد. ما ساعت هشت وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطه فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقهای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه میکرد.»
شرح ماجرا
نقشه فرار با دقت بسیار توسط شبکه هواداران بنیصدر در نیروهای مسلح سازماندهی شد. سرهنگ بهزاد معزی از نحوه فراری دادن سید ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی در خاطراتش، نوشت: «صبح روز سهشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم.
عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همان طور که طرحریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم.
با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم، بدون آن که هواپیما از طریق رادارها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و یونان، در یونان رادارهای این کشور نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند.»
خلبان بازنشسته بهروز مدرسی از خلبانان هوانیروز کشور به دلیل موقعیتش در نیروی هوایی ارتش اطلاعات بیشتری از فرار و ترفندهای به کار رفته در آن، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس منتشر کرد. او در سایت شخصیاش نوشت: «دقیق هیچ کس نمیداند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزی با سازمان تروریستی مجاهدین از کی و به چه شکلی بود. شاید این رابطه برای نهادهای امنیتی کشور مشخص بود، اما من نمیدانم. سؤال اساسی این است که چگونه او با شاخه نظامی سازمان ارتباط برقرار کرد؟
اگر از زاویه گرایشات سیاسی به قضیه نگاه کنیم او فردی سلطنت طلب بوده که متحول گشته و جزء افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با این گونه افراد که به عنوان فرمانده بزرگترین و حساسترین گردان پروازی خدمت مینمود به راحتی میسر نبوده است.
آیا او از قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتی بوده است؟ و یا وقتی به کشور برگشت مخالف نظام جمهوری اسلامی شد.
پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است که این چنین نیست. به نظر بنده سرهنگ معزی پیش از اینها با سازمانهای اطلاعاتی غرب در تماس بوده است.
حضور خواهرش در سیاسیترین نهاد آمریکایی در ایالت تگزاس بهترین رابط میتواند تلقی شود. به عبارت صحیحتر این سازمانهای اطلاعات غربی بودند که به او دستور بازگشت را دادند.
به احتمال فراوان نقشه ورود بنیصدر و رجوی به داخل پایگاه با اطلاعاتی که توسط معزی و همدستان اش ارائه گردیده بود برنامه ریزی میگردد و نقشه پرواز و جزئیات فرار در آسمان تا مقصد که فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بود.
عملیات فرار بنیصدر و رجوی که واقعا یکی از پیچیدهترین و گستردهترین نقشههای فرار محسوب میشود با همکاری طیف عظیمی از نیروهای فریب خورده مجاهدین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی ارتش انجام شد.
بدین صورت که یک عده، وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده میگیرند. آنان از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد مینمایند تا روز عملیات چهره این اتومبیل عادی تلقی شود. عدهای هم با ماشین آتشنشانی در اطراف پایگاه مستقر میشوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند. عدهای هم از شاخه نظامیگروه مجاهدین با سلاحهای سنگین مسؤولیت عبور سوژهها رو به داخل پایگاه به عهده میگیرند. یک گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاههای رادار مسیر را مختل مینمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبههایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام میکنند بمبگذاری شده است.
عدهای دیگر هم با از کار انداختن هشت فروند هواپیمای شکاری اف – ۴ عملا از رهگیری و تعقیب آنها جلوگیری میکنند. خب بعد از همه این کارها نوبت به اسکان سوژهها میرسد. یکی دیگر از عوامل نیروی هوایی به نام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آنها قرار میدهد و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده میشود.
برنامه به این صورت بود که با یکی از پروازهای شبانه آموزش سوختگیری این عملیات آغاز شود.
قرار بود فرار چند روز دیرتر انجام شود، اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور میشوند در شب شش مرداد که مطابق با ۲۷ رمضان بود این کار را به سر انجام برسانند.
طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژهها در داخل مینیبوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز میبرد و سوژهها پنهان میشوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متاسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولا داخل همه خودروها را بازدید میکنند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود میدهند، به خاطر احترامیکه به قهرمان انقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را میدهد.
در این جا لازم میبینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بیاطلاع بودند که این چنین نمیتواند باشد، چون مینیبوس خلبانان همه گروه را با هم میبرد پای هواپیما. مگر میشود معزی تنها با سوژهها پای هواپیما برود و بعد از پنهان کردن، منتظر شاگردان خود بماند؟
ساعت ۱۹:۳۵ دقیقه سوژهها در حالی که لباس پرواز بر تن داشتند و در تاریکی شب تشخیص قیافهها ناممکن بود وارد رمپ پرواز میشوند.
در همین حال از پست فرماندهی اعلام میکنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است و به جای ساعت ۱۰:۳۰ شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژهها همراه محافظهای خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان میشوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور، مسؤول سوختگیری برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه میشوند.
سرهنگ معزی به مسؤول مربوطه میگوید چکار میکنی؟ وسعی میکند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده و با تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در مینماید. در همین هنگام گارد ویژه در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او میخواهد بی سر و صدا وارد شود.
نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا میخواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر میشود. در این هنگام هواپیما شماره ۳۱۱ موتورهای خود را روشن میکند.
سروان حسین اسکندری در صندلی چپِ خلبان اصلی نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست مینشیند. همافر مهندس، پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو مینشیند. طبق برنامهریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آنها داده بود، یکی از محافظان با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید از آنها میخواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد کنند.
معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام میکند که یکی از موتورهای من آتش گرفته و برای همین به سمت ورامین بر میگردد.
بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج مراقبت تهران میگوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام میکند که به سمت شمال، یعنی کوههای البرز میرود. مسؤولان برج با ناراحتی فریاد میزنند که مواظب باش به کوه میخوری. لطفا به آن سمت نرو و این دقیقا همان چیزی بود که معزی میخواست برج تصور کند به کوه خورده است و در پاسخ برج که ارتفاع را میپرسد به دروغ ارتفاع ۱۲ هزار پا را اعلام میکند.
در حالی که برج مرتب فریاد میزند به کوه میخوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸۰۰۰ پایی به مسیرش ادامه میدهد. معزی میدانست که در این مسیر ایستگاههای رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلا توسط عوامل سازمان از کار افتادهاند همچنین میدانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد.
در همین هنگام مسؤولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع میدهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالا به کوه برخورد کرده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بود با خنده به مسؤول رادار میگوید معزی به کوه نمیخورد، او فرار کرده است.
سرهنگ معزی برای گفتگوهای احتمالی ترتیبی میدهد که هواپیما ربا گوشیهای اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. او برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاریهای اف – ۱۴ نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار میآورد.
در همین موقعیت بود که رجوی و بنیصدر به کابین هواپیما میآیند. در همین حال ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف – ۱۴ خود که در حال گشتزنی است ماموریت میدهد که به سوی شمال پرواز نماید.
در این شرایط بالاخره رادار تبریز موفق شد هواپیما را شناسایی کند. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز میگوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفتهاند. در همین هنگام شهید رجایی که نخستوزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آنها تامین میدهد، اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه میآورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید، ولی صحبتهای هیچ یک از مسؤولان کار ساز نیست.
هواپیمای اف – ۱۴ به معزی اخطار میدهد برگرد وگرنه شلیک میکنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را میشناخته و روزگاری از شاگردانش بود خطاب به خلبان میگوید: «هواپیما ربوده شده است. لطفا شما بیا نزدیک ما تا اینها شما را ببینند و بترسند.» و در همین اثنا تمام چراغهای داخل و بیرون هواپیما را خاموش میکند و از بچهها میخواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده میشود یا نه؟
در همین هنگام بنیصدر خطاب به معزی میگوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم. آنگاه او ما را نخواهد زد. معزی که از این طرز فکر آقای رییسجمهور خندهاش گرفته بود، میگوید: «قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک میکند یا اگر برگردد حتما اعدامش میکنند.» معزی برای پرهیز از گزند موشکهای هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوروی حرکت میکند. در همین حال هم دو فروند میگ روسها لب مرز به پرواز در میآیند تا به محض ورود به خاک آنها شلیک نمایند.
معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف –۵ مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیمدایره از کنار تبریز میگذرد تا گیر موشکهای هاگ نیفتد. هواپیمای تام کت همچنان تعقیب بوئینگ ۷۰۷ را ادامه داد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام کرد که قصد نشستن در آنکارا را دارد.
مسؤولان ترکیه به او اجازه نمیدهند و با خاموش کردن چراغهای باند از آنها میخواهند خاک ترکیه را ترک کنند. اف – ۱۴ پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه میشود. معزی به برج ترکیه میگوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آنها چنین میکنند و بدین ترتیب هواپیمای شکاری دیگر نمی تواند آنها را تعقیب کند.
بنیصدر بار دیگر نطقش باز شده خطاب به معزی میگوید: «بگو من داخل هواپیما هستم. چراغهای باند آنکارا را روشن میکنند.» معزی پاسخ میدهد: «قربان من که قصد نشستن به ترکیه را ندارم.» سرهنگ میدانست موشکهای سوریه حتما او را خواهند زد به همین دلیل سعی میکند به سمت قبرس و یونان برود.
عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در میآورد. مسؤولان فرانسوی اعلام میکنند که اجازه نمیدهند. سرهنگ معزی کارکشتهتر از این ترفندهاست؛ لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آنها میگوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آنها را به سمت فرودگاه اورلی پاریس راهنمایی مینمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعتها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده میشوند.
فردای آن روز بعد از این که مشخص میشود چه خیانتهایی شده است. تمام خائنین در هوانیروز دستگیر و محاکمه میشوند و به سزای عمل خیانت خود به وطن میرسند.
منابع : ایسنا و راسخون